آغاز هر کاری را با نام تو شروع کردن؛ مثل دیدن و احساس کردن کوچکترین حیات و زندگی تا لحضه پایان و مرگ است. مثل لمس کردن برگ درختی به هنگام رویش در فصل بهار، دیدن و چشیدن ثمر آن در فصل تابستان، قدم گذاشتن بر برگهایش در فصل پاییز، و ناپدید شدن آن در فصل زمستان است.
چگونه میشود نام تو را بر زبان نیاورد، چگونه میشود وجود تو را با همه احساس درک نکرد، چگونه میشود حرفهایت را نادیده و ناشنیده گرفت، چگونه میشود با دیدن این همه زیبایی و عظمت آفرینش عاشق و دل بسته تو نشد، اصلاً مگر این چنین میشود؟
نه این گونه نیست ما تو را فراموش نکردهایم، بلکه فراموشی را آنانی به ما یاد دادند که با قدرت دنیوی خویش، بر قلب سفید مانند ما فراموشی و تاریکی را هک کردهاند،چه بگویم از این همه درد، از این همه ظلم، اصلاً نمیگویم چون تو خودت میبینی این همه تعارض را میان زمینیها.
خیلی اوقات انسانهای مادیگرا و فناپذیر از یاد میبرند، که دنیا به اندازه ذرهای از ذرات بیارزش هستی جای جاویدان ماندن نیست، از یاد میبرند که دنیا فقط آزمونی ایست که نتیجهاش را در روز قیامت میگیرند.
یک جای تعجب میماند و آن این است؛ که اینها میدانند همه چیزهایی که باید میدانستند، ولی شیطان در دل آنها خدایی میکند، امروز توبه میکنند و فردایش گناه را دوباره یاد میگیرند و یاد میدهند.
ای کاش در این دنیای پرتعارض آمیز نجات دهنده ایی ظهور میکرد تا واژههای خوب را از بد، زیبا را از زشت، عدالت را از بی عدالتی، برابری را از نابرابری، روشنایی را از تاریکی و.دوباره به انسانهایی که فکر میکنند که میتوانند همه عظمت آفرینش تو را با عقل خویش درک و فهم کنند دوباره یاد بدهد.
خدایا ظالمان را رسوا کن، خوبان و پرهیزکاران و آنانی که قربانی قدرتطلبی، ثروتپرستی و منفعتطلبی انسانهای دنیاپرست، نژادپرست و شیطان پرست شدهاند را زندگیایی جاوید، پر از آرامش و اعتماد و برابری برسان.
این متن حرف دلی آمیخته با فلسفه، و کنایههای ی است. خوشحال میشوم دیدگاهتان را در رابطه با این نوشته بیان بفرمایید.
به امید ظهور
ساسان زمانی دادانه
تو ,یاد , ,فصل ,میشود ,دیدن ,را از ,تو را ,در فصل ,چگونه میشود ,این همه
درباره این سایت