مَرا به جُرمِ، افروختَنِ یِک دانه شَمع، در تَک سِلولی یِک زِندان، به بَند کِشیدهاند.
در مِیان هَوائی بَس تاریک و سَرد، که بَدنَم در حالِ آب شُدَن، و چَشمهایَم در تَوَهُم دِیدار دوبارهات.
یا شایَد هَم در انتِظارِ خوابی به درازای اَبَدییَت.
میدانَم در آخرین طُلوع زِندِگیام، آخَر طَنابِ دار به جُرم بیگُناهی، به فَریادَم میرسَد، آری فَریادرِسی به جزء تو به هَمه انتِظارهایَم پایان میدَهد.
چه پایان تَلخیایست آن روز، تَلختَر از هَرآنچه که تا به حال چِشیدهام.
به عُمر بَر باد َرفتهام چه گویَم، که به خاطِر تو سوخت.
به چَشمهایَم چه بِگویَم، که از باریدَنهای بسیار، همه چیز را در این ایام تیره و تار میبینَد.
به لَبهایَم که عُمری در خِیالِ احساس کَردَن تو، حال خُشک و بیرَنگ شَده است، چه بِگویَم.
به َدستهایَم که عُمری در حِسرَت گِرِفتَن دَستهایَت، حال نافرَمانِام شُده است، چه بِگویَم.
اینها هَمه هیچ، به قَلبَم که امروز از تَپِش بازایستاده، و در گَردِش قِرمِزتَرین رَنگِ بَدَنم، از مَن شاکی شُده چه بِگویَم.
دیگَر بسیار دیر است، حال روحام به پَرواز درآمده، و هَمه چیزهائی که روزی جِسمَم را به خِیابانی اغتِشاشگَر تَبدیل کرده بود، با فاصله گِرفتَن اندَک اندَک، از زمین در حالِ فراموشیاند، حال جِسمَم به خوابی عَمیق فُرو خواهَد رَفت، تو می مانی، و از من استخوان هایَم در آرامگاهی ابَدی برای تو به ارث می مانَد، هَر از گاهی بَر سَر مَزارَم حاضر شو تا آن زمان که جِسم و روح ام دوباره با هَم آمیخته شَود، رَهایَم مَکُن، تو را به خُدای یِکتا و بیهَمتا میسِپارَم.
.در وَصفِ انسانی بیگُناه، در انتظار اعدام.
انسان تَنها موجودایست که دَر نهایَت عَقلانیَت، اختیار و ارده، بَرعَکس سایر موجودات زنده؛ که از این سه موئلفه مَحروماند، به علت اسیر شُدَن در بَند مَنفِعَتطَلَبی مادی و شَخصی.
هَم زادهای خود را از بَین میبَرد، قَلبهایِشان را شِکافته و میشِکَنَد، چَشمهایشان را میگریانَد، احساسهایشان را غَرق میکُند، بر زبانها، فریادها و اندیشهها مُهر خاموشی میزَنَد.
آری هر حیَوانی در نَهایَت نادانی قاتل هَم زادهای خویش نیست، اما انسان، جَهانِ آفرینش را به قَتلگاه هَم زادهای خود بَدل کرده است، افسوس و هِزاران افسوس که روزی جَهان ما در نَهایَت زیبائی، امنیَت و آرامش بود، اما در حالِ حاضِر به دُنیایی تاریک، سَرد و دِلگیر برای خیلیها بَدَل شُده، این در حالی است؛ که بَرای عِده کمی زیبا، دِلنِشین و آرامِش بَخش است.
به امید ظهور..
درباره این سایت