محل تبلیغات شما

روزی گذرم به کوچه‌ای افتاد. صبح بود، و خورشید آرام آرام بال‌های زرافشانش را بر روی دیوارهای خسته و فرسوده شهر گسترانیده بود، آن روز آن کوچه تنگ ظاهر با هویتی به وسعت کل شهر، که بوی خاطره‌هایش فرسنگ‌ها فاصله را پر کرده بود، همه حواسم را بهر نگاهش ربود.

 

آن روز انگار نظم طلوع با غروب آفتاب از مدار زندگی خارج شده بود. در لابه‌لای این کوچه پر رمز و راز، دیواری خودنمایی می‌کرد؛ که به جای سنگ، آجر، گچ، سیمان و. یک دنیا دل نوشته داشت!!! آری دل نوشته‌های من و تو بر ظاهرش به یادگار مانده بود.

 

دیوار از گذشته‌های دور، تا حال و حتی از آینده هم حرف‌ها بسیار داشت. بر زبان بی زبانش، صدای فریادهای به بندکشیده به جا مانده بود، از ت مطلوب تا تبلیغ برای رشد هر چه بیشتر سرمایه‌داری، از جامعه‌ای آرمانی تا اجتماعی در لجن فرورفته، از فرهنگی به قدمت تاریخ بشریت تا فرهنگی که از نوک پا تا فرق سر با همه ارزش‌هایش بی‌گانه و دشمن بود، از آزادی تا سکوت، از حرف‌های عاشقانه تا سکوت  دل‌نوشته‌هایی از یک دل شکسته، از هنر که جزء مستعمره ت فاسد چیزی برای پیشکش نداشت، از حرف‌های خنده‌داری مثل: عدالت، برابری، رفاه، قانون و.

 

از عمر بنای دیوار پنجاه و اندی سال سپری شده بود. انگار یک کتاب بدون نویسنده، عنوان و. بر روی دیوار نامنظم، پراکنده، با دست‌خط‌های متنوع، زبان‌های گوناگون، رنگ‌های مختلف و اندیشه‌های ناهمسان و نامشترک، به نگارش درآمده بود.

 

دیوار یک اثر هنری بود. مثل؛ یک دفتر خاطرات، که به یک نفر تعلق نداشت، بلکه هر کسی به اندازه دل‌نوشته‌هایش در آن سهم داشت، خوشا به حال دیوار که بی‌جان بود، و بی‌تفاوت. دیوار که روزی حد‌ وسط دو مکان و دو محل از هم بود، و مانعی برای نگاه‌های نامحرم و ان نابخرد، و همچنین دلیلی برای احساس امنیت، آرامش و آسودگی خاطر ما، این روزها فلسفه وجودی‌اش را از یاد برده بود.

 

 حتی ها هم بر ظاهر دیوار دل‌نوشته به امانت سپرده بودند. دیوار زیر همه ناملایمات انسانی و طبیعی رنگ باخته بود، ظاهرش شکسته و گذر روزگار را به جان خریده بود، هر روز که می‌گذشت، از خاک دیوار کم و به زمین افزوده می‌شد.

 

اما!!! دیوار همچنان دل‌نوشته‌های ما را به جان خریده بود. دل‌نوشته‌هایی از همه سلیقه‌ها، بعضی‌ها بامعنا، بعضی از معنا تهی و بعضی هم بی‌نام و نشان، زیبایی دیوار به خاطر همین تفاوت‌ها و اندیشه‌های ناهمسان بود، که بر ظاهر و باطن‌اش خودنمایی می‌کرد، آری؛ دیوار هم جزء کوچکی از دنیای وسیع خاطرات من و تو بود.

 

خلاصه: در سرزمین من دیوارها روزگاری لبریز از شعارها و درد دل‌های انقلابی و ی، بازگشت به گذشته و اسلام‌گرایی شده بودند، روزگاری هم شهادت و ارزش رنگین‌ترین رنگ قرمز بدن مطرح بود، و حال هم، همه دل‌نوشته‌های من و تو در زیر تبلیغ سرمایه‌داری پنهان گشته، و هر کجا را که می‌بینی، نگاهت با مصرف سیری ناپذیر، تقلیدگرایی از ت، اقتصاد، فرهنگ، و بسیاری دیگر از تیترهای زندگی فاسد غرب معنا و مفهوم می‌یابد. 

 

استفاده از نوشته‌های این وبلاگ با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع می‌باشد

ساسان زمانی دادانه  

ماندن میان روئیا و واقعیت...

دل‌نوشته‌های یک دیوار ...

یک شمع، یک دنیا تاریکی...

بود، ,دیوار ,هم ,یک ,حال ,روز ,بود، و ,من و ,و تو ,بر روی ,اندیشه‌های ناهمسان

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

♥دل نوشته های من♥ پایگاه خبری تحلیلی دیدبان اردبیل کفسابی زمرددرتهران،کفساب زمرد،سنگسابی